ای افعی ِ بیرحم
آرامشم را اینچنین منگر
چون لاکپشت ِ رام این بیشه
هرگاه آرام است
اندیشه اش بلعیدن مار است
سلام عزیز به روزم با شعری تازه و منتظر نظر شما ممنون میشم
این شعرت حس جالبی ایجاد میکنه دقیقا نمیدونم چه حسی، اما انگار بازی با یکسری از کلمات، مثل آرام، رام و مار این حس رو بوجود آورده موفق باشی
سلامشعرتون زیبا و معنی خاص خودشو دارهدرود
درود بر شمابسیار زیبا بود و پر معنی واقعا لذت بردم در مورد آن چیزی جز سکوت ندارم در برابر این همه احساس و توانایی فقط سر تعظیم فرو می آورم
سلامببخشید که دیر اومدمکشف بدی نبود خوب بود ممنون که سر زدیموفق باشی
و این یعنی آرامش قبل از طوفان...از قدیم گفتهاند سر مار را باید کوفت.سلام جناب سلیمی.
زخم عقل جراحتش تازه شد
شاید دیر اما لاکپشت همیشه به موقع می رسدمجدد احساسش کردم
خواندنی بودی خواندنی باشی
سلامدعوتید به خوانش دو غزل بسیار زیبا از شاعری بزرگ.
درود بر تو.آمدم برای ادای احترام و مرسی از شعر خوبت و وبلاگ قشنگت
سلام اقای سلیمیمثل همیشه زیبا سرو دیداندیشه ی شعرتون رو خیلی دوست داشتم و عمیقا احساسش کردم
سلام به جناب سلیمى محترم خوب هستینممنون از اینکه به یاد من بودین شعر زیبایى بود ولى لاکبشتو بلعیدن مار!!؟؟
بله لاله خانممار یکی از غذاهای مورد علاقۀ لاکپشت است
سلام عزیزم خوبیمرسی از اینکه بهم سر زدیوبت خیلی قشنگه مخصوصا این آپ اخرت در مورد شعری که گذاشتمم باید بگم که اینا شعرای خودم نیست فقط چون دوسشون دارم مینویسمشونبا تبادل لینک موافق بودی به اسم وبم لینک کن و بگو به چه اسمی لینکت کنم بازم پیشم بیا
یا حضرت عباس!اگر اومدی اصفهان این لاک پشتتو نیاریا!
دلتنگی من تمام نمیشود وقتی به این فکر میکنم که "ما" دو نفریم دلتنگتر میشومبا افتخار لینک شدی دوست عزیز
دلتنگی من تمام نمیشود وقتی به این فکر میکنم که "ما" دو نفریم دلتنگتر میشومبا افتخار لینک شدی
و علیکم السلام و رحمت اله و برکاتهممنون از شماخوب مختصر و مفید فرموده ایدار افعی و مار بدور باشید
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانندپری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندندز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزندنهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابندرخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارندز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارندبدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرندکه با این درد اگر دربند درمانند درمانند
سلامبه روزمبهم سر بزن
سلام عزیزگرامیخیلی بامعنی بودآفرین
قای خسروی امیدوارم موفق باشید
سلام عزیز
به روزم با شعری تازه و
منتظر نظر شما
ممنون میشم
این شعرت حس جالبی ایجاد میکنه
دقیقا نمیدونم چه حسی، اما انگار بازی با یکسری از کلمات، مثل آرام، رام و مار این حس رو بوجود آورده
موفق باشی
سلام
شعرتون زیبا و معنی خاص خودشو داره
درود
درود بر شما
بسیار زیبا بود و پر معنی واقعا لذت بردم در مورد آن چیزی جز سکوت ندارم در برابر این همه احساس و توانایی فقط سر تعظیم فرو می آورم
سلام
ببخشید که دیر اومدم
کشف بدی نبود خوب بود
ممنون که سر زدی
موفق باشی
و این یعنی آرامش قبل از طوفان...
از قدیم گفتهاند سر مار را باید کوفت.
سلام جناب سلیمی.
زخم عقل جراحتش تازه شد
شاید دیر
اما لاکپشت
همیشه به موقع می رسد
مجدد احساسش کردم
خواندنی بودی خواندنی باشی
سلام
دعوتید به خوانش دو غزل بسیار زیبا از شاعری بزرگ.
درود بر تو.
آمدم برای ادای احترام و
مرسی از شعر خوبت و وبلاگ قشنگت
سلام اقای سلیمی
مثل همیشه زیبا سرو دید
اندیشه ی شعرتون رو خیلی دوست داشتم و عمیقا احساسش کردم
سلام به جناب سلیمى محترم خوب هستین
ممنون از اینکه به یاد من بودین شعر زیبایى بود ولى لاکبشتو بلعیدن مار!!؟؟
بله لاله خانم
مار یکی از غذاهای مورد علاقۀ لاکپشت است
سلام عزیزم خوبی
مرسی از اینکه بهم سر زدی
وبت خیلی قشنگه مخصوصا این آپ اخرت
در مورد شعری که گذاشتمم باید بگم که اینا شعرای خودم نیست
فقط چون دوسشون دارم مینویسمشون
با تبادل لینک موافق بودی به اسم وبم لینک کن و بگو به چه اسمی لینکت کنم
بازم پیشم بیا
یا حضرت عباس!
اگر اومدی اصفهان این لاک پشتتو نیاریا!
دلتنگی من تمام نمیشود
وقتی به این فکر میکنم که "ما" دو نفریم
دلتنگتر میشوم
با افتخار لینک شدی دوست عزیز
دلتنگی من تمام نمیشود
وقتی به این فکر میکنم که "ما" دو نفریم
دلتنگتر میشوم
با افتخار لینک شدی
و علیکم السلام و رحمت اله و برکاته
ممنون از شما
خوب مختصر و مفید فرموده اید
ار افعی و مار بدور باشید
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
سلام
به روزم
بهم سر بزن
سلام عزیزگرامی
خیلی بامعنی بود
آفرین
قای خسروی امیدوارم موفق باشید
قای خسروی امیدوارم موفق باشید