افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )
افکار پ ر   ی ش    ان

افکار پ ر ی ش ان

من در اندیشه ی تو غوطه ورم ( شعر نیمایی )

برف

امشب دلم گرفته
و بغض برف گرفته گلوی سرد هوا را
و ریز ریز و پراکنده و نرم
از اشکِ گرم من و سرد و سپید او
دو گونه ی من و اندام جادّه
شبتاب میشود
غم خوشایندی ست
و چه شکوه غمینی!
که در شعاعِ نگاهِ لطیف و شوخ طبیعت
ز یاد باید برد
اگر که خاک سیاه است
و ذهن باید شست
که هرچه هست امشب
ز تور برف سپید است
اگر چه گل مرده
چنار تورِ عروسی به تن نموده است
و نیمه لخت در آغوش نارون خفته ست
شب است و همچو سپیده
به گونه هایم رنگ نشاط باریده
تنم به موسقیِ برف ریز لرزان است
در این سپیدی بی انتهای ناب و عزیز
هزار سایه ی زیبا ز نور تابیده
چه تند میزند این دل کجا شتابان است
چرا سرود نشاطم چنین پریشان است
مگر که جشن و سرور فسرده کیشان است
بروی خلعت بیاض و پاک دشت امشب
تویی که طرح فریبای عشق می ریزی
دو چشم شایق دیدار خویش را اینقدر
براه آمدندت بر فراق آویزی
بیا چو برف که دیگر نه جای باران است
که اشک یخ زده در چشم و قلب ویران است

بهمن هفتاد و چهار

از دفتر شهر باران
انتشارات گفتمان 1379
پریشان