-
ثبت
1 خرداد 1391 23:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA باش تا صاحب دنیا بشوم ای نگاه تو چو فردوس برینم گوهر نایابم،شعله ی بیتابم می روم همکف آن ساختمان نبش میدان بزرگی که نئون هایش را باگل ماه شب چهاردهم تاخت زدند و گلوی طبقه ی هشتم آن پیش امضای سند ها گیر است تا نشینم لبه ی میز رییس داد وفریاد کنم کو استامپ من که صاحب سند ملک...
-
زندان
4 اردیبهشت 1391 23:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در این زندان که گاهی نام ، گاهی ننگ گاهی صلح ، گاهی جنگ وقتی خشم ، وقتی ناز و وقتی نوحه ، گاه آواز میخواهند من و تو کارمان زار است چرا ؟ چون حرف من از راستی تلخ است چرا ؟ چون گوش تو از راست بیزار است
-
ابعاد شکفتن
20 فروردین 1391 13:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ابعاد شکفتن را از زاویه ی دید من امروز تو بنگر تا قامت من خم نشود زَهره ام ازهیبت غم آب شده اخم تو درهم نشود تار مویی ازسرتو کم نشود باعث مرگم نشود دوچشم زیبات مگر، قافله سالارغم است ؟ نرگس شهلات اگر، پرتو اسم اعظم است زود به داد من برس که وقت ماتم نشود سایه ی سبز دوستی از...
-
و نوروزی از عمر خواهد گذشت
25 اسفند 1390 23:04
از امسال تا سال ِ دیگر سه روز و سه شب بتازیم اگر میرسیم از امسال تا سال ِ دیگر در این حول و حوش عجول و خجول و خموش به من ی ا تو با یکدگر میرسیم من عیدی ِ ناقابلی ... اگر میدهم به تو تکّه ، پاره دلی ... اگر میدهم تو هم زندگی را به من میدهی تب ِ بندگی را به من میــدهـی که بر همدگر بیشتر میرسیم از آن روز ِ بیگانه از عشقِ...
-
سیمین دانشور بانوی ادبیات معاصر ایران زمین
19 اسفند 1390 13:52
سیمین هم از میان ما پرکشید سیمین دانشور عصر امروز (پنج شنبه 18اسفند ماه) پس از یک دوره بیماری در منزلش در سن 90سالگی از دنیا رفت. سیمین دانشور (متولد 8 اردیبهشت سال 1300خورشیدی در شیراز) نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به شکل حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که...
-
گلپری
7 اسفند 1390 21:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA باد میپیچد به هرسو،بوی یار آورده است کوله پشتی کرده پر ، بوی بهار آورده است من بسویش میدوم ،او میکند ازمن گریز لذت عشق است واین بازی ببارآورده است جام عشقم را نموده فتح او، با این حساب درمحـبت دل مــدال افـتخـار آورده اســت شب بیاد چشم اوگیرم دوصد حس غریب وهمِ من دستی ست...
-
خشم
6 بهمن 1390 21:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA آن موجِ کف به لب آن موجِ تند خشم رگبار فحش به ساحل نثار کرد طوفان چه کرد ... ؟ خشم بر انگیخت دریا چه کرد ... ؟ جنگ بپا کرد ساحل صبور بود ساحل وقار داشت از سیلی دریا نجنبید هم ناسزای موج نشنید ... طوفان تمام شد دریا ... رام شد دیگر موجی نبود ... ؟ نه ... خشمی نبود ؟ نه ......
-
کدخدا
18 دی 1390 13:57
کدخدا خیال کرده ای که چه ؟ جمع کن بساطِ جلفِ حیله های کهنه را کم بگو که خانِ ده ، با آژان هم آخور است نانِ هرکسی که با عمّال خان در بیفتد آجر است دیگر این ده آن دهِ گذشته نیست گرچه آغلت هنوز از صدای میش و قوچ ها پر است گرچه گاوِ لاغرِ قلی سر به آخور است در عوض دختر بزرگ میرزاحسین و گلنساء معلّم است این درو که میرسد...
-
یلدا
28 آذر 1390 20:28
با سلام به به همراهان خوب و صمیمی خودم مختصر عرض کنم که تاریخ میگه ما ایرانیها مردم شادی هستیم ، دلیلش هم تقویم ِ پر از جشن ماست ، حالا اینکه چرا ما با شادی بیگانه شدیم دلایل مختلفی داره که مورد بحث من نیست ولی تصمیم دارم فارغ از همه ی آن دلایل با کمک شما راهی را آغاز کنیم که در عمل به نتیجه ی دلخواهمان بیانجامد حال...
-
باتو میگویم
29 آبان 1390 22:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من براهِ رفتن ازخود ازهجوم یک خیال ازهجوم حیرتی از یک سـؤال درقدمگاهِ خودم میآمدم ازهجوم وحشت از یک اتهام یک جماعت صبح درمیدان شهر داد میزد اینچنین ؛ « شاه را زربفت بس زیباست برتن » قال میکردند؛ این وزیر دست چپ ، با آن وزیر دست راست آن گدای چشم چپ ، با این حقیر حقه باز با...
-
هرچه باداباد
4 آبان 1390 14:58
باتو نخواهم ماند باتو دگرهرگزنخواهم ماند ازتودگرشعر پرازسوزوگداز،هرگز نخواهم گفت دیگرسراغ قصه های تلخ و شیرین ــــ خسرو وشیرین باتونخواهم رفت ازگفتن یک دوستت دارم شب تا سحر بیخود برای خود ازشادی بیحدومرز کودکانه ام کاخی نخواهم ساخت قصه نخواهم بافت امشب همین امشب دست همه داراییم راخاطراتم را ـــ دردست میگیرم یک جامه...
-
کودک شاعر
4 مهر 1390 22:44
در گذار پر شتابِ این قدمها کودکی خندان کنار فوج ِ آدمها روی باروهای قصر آرزوهایش ... ایستاده همچو اسلاف کهن بادی به غبغب می دهد با صدایی پر طنین گوید آی ... آدمها ... خطی از شعرم بخوانید ******************* در گذار پر شتاب این قدمها باز در جنب تکاپوی شتاب آلود آدمها کودکی تنها نشسته باصداقت میزند لبخند باز میگوید...
-
سرزمین آفتاب
18 شهریور 1390 10:28
ترانۀ دلم تو رفته ای به سرزمین آفتاب بسوی شرق دور بسوی شرق ناب منِ اسیر هم درون پوست حباب به پوست خود م ترانه های تازه نقش میزن م تو رفته ای درون یک حجاب حجاب آفتاب که چشمهای من از آسمان به چشمه های اشک -- نقب دیگری به فرش میزند بیا به چشم من اگر شده به خواب بیا از آسمان به ذهن من بتاب که شعله های آسمانیت به سقف خانۀ...
-
قتل صبح صادق
28 مرداد 1390 23:58
شب پرستان به شب کمین کردند اسب تاریک خویش زین کردند ابلهانی به بوم دل بستند روسیاهان ازانزوا رستند فاسقان فاجران بداندیشان زاهدان سیه دل شیطان کمرقتل برمیان بستند صبح صادق زخانه بیرون شد جای پایش زمان توقف کرد برقدمهای او زمین لرزید وزسترگیش مرگ هم ترسید پابه محراب خون فرودآورد سربمحراب قتل خودسایید صبح راسرخی آمدست...
-
تب مرداب
19 مرداد 1390 01:32
با سلام و عذر تقصیر جهت تاخیر بوجود آمده از همۀ دوستان خوبم پس از کلی کلنجار با خودم و این شعر بلآخره تصمیم گرفتم این تحفه را به این شکل عرضه کنم امید که ... باد بهاری باز بر مهتاب می پیچد مهتاب در تالاب می پیچد در چشم ِ من اشکی که مثل خواب می پیچد در باور ِ من نیست مرگ و نیستی امّا در ذهن من گاهی تب ِ مرداب می پیچد...
-
۲طرح
30 تیر 1390 00:40
روزگار عجیبی است بیدهای عاقل دستانشان بالاست و ... بیدهای مجنون دست کودکان را میگیرند علفِ هرزی دیگر نیست این را گل فروشها و عطارها میگویند آنها نقششان را به آدمها داده اند
-
افعی ...
13 تیر 1390 00:02
ای افعی ِ بیرحم آرامشم را اینچنین منگر چون لاکپشت ِ رام این بیشه هرگاه آرام است اندیشه اش بلعیدن مار است
-
پیچک
29 خرداد 1390 15:38
یک درخت که جوان بود و پر از شور و نشاط آن درخت که پر از عشق و غرور و پر از زمزمۀ سبز حیات صبح ِ یک روز ِ بهار پیش پا ساقۀ پیچک زیبایی دید دست در دستش داد با محبت بسوی خویش کشید ... به تن خود پیچید چند گاهی که گذشت پیچک قصۀ ما بذر خود را پاشید بعد از آن هم خشکید و درخت ... از خزان ناگزیر پیچک ناگهان پیر شد از پا افتاد...
-
باغبان
14 خرداد 1390 11:52
خواب بودم ، بیدارم کردند تنم را به آتش شستند به چشمم غصه کشیدند به پایم کوه بستند بگوشم فریاد فرو کردند آسمان ضجه میزد ابر گریه میکرد ... آه ... آه جغدی آمد شبانگاه زیر لب میخواند باغبان پیر رفت بیچاره لاله ها وای وای این باغ بیابان خواهد شد آسمان گریه کرد ، ابر ضجه زد ، و من غصه خوردم رهگذری می آمد ... پرسیدم باغبان...
-
مرد ایستاده مُرد
3 خرداد 1390 15:00
مرد ایستاده مُرد او آزاد بود ، بهتر است بگویم یک سرو آزاد بود در مقابل هیچ طوفانی سر خم نمیکرد چه برسد به این فوتهای کم رمق و پرصدا دلی دریایی و مهربان داشت میخندید ،گریه میکرد ولی فقط با مردمی که دوستش داشتند ودوستشان داشت او هیچوقت تظاهر نکرد حتی به قیمت سودهای آنچنانی ... و زیانهای آنچنانی ... آنچنان که دوست داشت...
-
روز ِ شُــغال
25 اردیبهشت 1390 22:35
وای ، وای اینک که به روز شغال افتاده ام از هجوم ِ بخت ِ بد ، بر بـال بـال افتاده ام اینک ، اینک با سـقـوط از پشت بام ِعاقـبت بی نصیب از عافـیت ، در ابتــذال افـتاده ام جام ِ آخر را بیاد چشم تو سر می کشم خطّ ِ ویرانی براین لبخند ِ باورمی کشم میروم تا نیســت گــردم تا فرامـوشـت کـنم میروم تا دوری از این نیش و آن نوشَت...
-
گربه و سگ
5 اردیبهشت 1390 21:25
این شعر نیمایی را قبلاً در وبلاگ انجمن فردوسی عرضه کردم ولی اینجا نگاه ِویژۀ دوستانی را که نخوانده اند خواستارم نقدتان را هم از جان ودل پذیرا هستم پیشاپیش سپاس ... نمی دانم چه سنگی پیش ِ پا بود نمی دانم چه راهی پیش ِ رو هست امیدم را اگر از دست دادم دلم را گر به عشقی پست دادم رضا بر آنچه بود و هست دادم مرا این بس که...
-
عاشقانه
21 فروردین 1390 15:02
شب و خورشید کنارِ هم و من هم ... نگاه میکنم هم به آن خندۀ خورشید وهم شب ... گناه میکنم...؟ لبِ خورشید به روی لبِ شب چشم شب آتش و منهم در تب وقت اگرشد دل را ... سر براه میکنم دستِ شب دردستِ سردِ نسیم چشمِ خورشید به من آرزوهایم را ... پیشِ پایِ قانون بازهم قربانی ... باز تباه میکنم هم دلم میخواهد سرد نشینم با خورشید هم...
-
پیام تسلیت
12 فروردین 1390 00:10
در آغازین روزهای سال نو با قلبی آکنده از اندوه و درد درگذشت پدر گرامی ِ هنرمند فرهیخته جناب مهندس موسوی و همچنین پدر گرامی ِ دانشمند معزّز جناب ِ دکتر سلیمی را خدمت آن بزرگواران و همچنین خدمت خانواده های محترم ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علوّ درجات را برای درگذشتگان وصبر و سلامتی را برای بازماندگان آرزومندم
-
سال۱۳۹۰خورشیدی
25 اسفند 1389 21:01
از امسال تا سال ِ دیگر سه روز و سه شب بتازیم اگر ... می رسیم از امسال تا سال ِ دیگر در این حول و حوش عجول و خجول و خموش زمن تا تو ... با یکدگر می رسیم من عیدی ِ نا قابلی اگر می دهم بتو تکه پاره دلی اگر می دهم تو هم زندگی را بمن می دهی تب بـندگی را بـمـن می دهـی که بر همدگر بیشتر می رسیم از آنروز ِ بیگانه از عشق تو به...
-
امشب مثل هر شب نیست
12 اسفند 1389 00:23
چشمت را به تاریکی عادت نده روشنی ِ چشمت را به تاریکی بده چراغ را روشن کن دستم را بگیر و رویت را بشوی مبادا بترسی از غول ِ روشن ِ چراغ از دیو ِ تاریکی بترس که شب در راه است و شب قصه میخواهد لبهایت را چون غنچه وا کن گلواژه ها را برایم بخوان که شب مثل همیشه قصه میخواهد وشهر آرامش زبانم را نوش جان کن و دلم را پس بده که...
-
فرصت طلایی
3 اسفند 1389 23:33
چه فرصتیست طلایی ، مده دگر ازدست طلـوع و موعد ِ دیدار یار در دسـت است اگـر که عـالم و آدم بعشـق ِ تو مَسـتند بروی غم در دنیای خویش اگر بَسـتـند به انتـظـار ِ طلـوع ستاره ات هـسـتـند بیا که فردا این راه بی گمان بَسـته اسـت ستاره ای که ستاره نبود چندی پـیـش همان که یاد ندارد زخود چرندی بیش به طـعنه گـفت که دنیا بجـز...
-
پرواز به رؤیا
24 بهمن 1389 21:20
پرواز به رؤیا آواز ِ سـگـی بود در ظلمت ِ بیداری ِ چشمم برق ِ خردی بود فردا هدرم باد امشب اگر از دست ِ تو فریاد بر آرم پرواز به رؤیا آخر سفرم باد دندان به جگر، سایه به سایه دنبال ِ تو بودم اینک اگر از ترس گریزم بادل بستیزم خاکی بسرم باد در کوچۀ امید چراغ ِ همه خاموش کج فهمی ِ من کار بدست ِ همه کس داد بیکار نِشستم یاد...
-
بمناسبت ۲۲ بهمن ماه
19 بهمن 1389 14:39
چه روز زیبایی بود و چه هوای مطبوعی داشت ، پرنده ای نوبال بودم پرازاشتیاق پریدن پسربچه ای دوازده ساله بیش نبودم اما شادی جمعی مرا باخود میبرد بالا ...بالا ... بالا آنانکه لذت تنفس در هوای آزادی را چشیده اند میدانند که هر نفسش برابر با عمریست پس من پیش ازاین عمری را زیسته ام ... حال پس از سی و دو سال هنوز در اشتیاق آن...
-
تشبیه
12 بهمن 1389 16:51
شب ِ آبستن ِ غم را ... به چه تشبیه کنم ؟ راهب ِ چون شبح دیرم را کودک بُلهوس میلم را ... به چه تشویق کنم ؟ دل ِ تنگ ِ زجهان سیرم را دل ِ من لک زده تا شهر خیال دل ِ من لک زده جنبیدن بال دل ِ من لک زده تا مرز کمال شهر در حسرت آواز شغال آسمان را به هوس میکاوم خیرگی می آموزم چشم ِ کم دیدم را راهی کاش مرا به شهر باران میبرد...