ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
با سلام و عذر تقصیر جهت تاخیر بوجود آمده از همۀ دوستان خوبم
پس از کلی کلنجار با خودم و این شعر بلآخره تصمیم گرفتم این تحفه را به این شکل عرضه کنم
امید که ...
باد بهاری باز بر مهتاب می پیچد
مهتاب در تالاب می پیچد
در چشم ِ من اشکی که مثل خواب می پیچد
در باور ِ من نیست مرگ و نیستی امّا
در ذهن من گاهی تب ِ مرداب می پیچد
وقتی تو از رفتن ... نماندن گفتگو کردی
بی من سفر را آرزو کردی
در لانۀ موران ِ مغزم آب می پیچد
دلواپسی ِ کهنه در سینه
چون تخته در گرداب می پیچد
دور ِ تنم سیلاب
بر چشمهایم خواب
در ذهن ِ من مرداب می پیچد
سلام آقای سلیمی شغراتون زیباست من استفاده کردم به وبلاگ منم سر بزنید ممنون میشم
درود بر شما
روزهات بی دغدغه دوست من !
هر بار که میام این جا، شعر جدیدت رو از شعر قبلیت بیشتر دوست دارم.
هرچند دوست دارم گاهی بیام و از شادی های زندگی سروده باشی.
اینها دلواپسی عمدی عاشقه امیر عزیز
عاشقی با تمام حالاتش قشنگه ... وهمراه با شادی درونی
عزیز مهربان سلام
ممنون از لطف حضورت.
به قول حافظ:
من که باشم که از آن خاطر عاطر گذرم
یاحق
خیلی قشنگ بود کیف کردم
سلام
بسیار زیبا بود لذت بردم به شدت هر چه تمام تر
طوری که دنیا دارد اکنون دور سرم چون باد می پیچد.
سلام
ممنونم عزیز
در ذهن من هم مرداب می پیچد
لذت بردم
سلام.دوست عزیز.شعرتون رو خوندم.قشنگ بود.دوست دارم نظر شما رو راجع به نوشته هام بدونم
سلام آقای سلیمی عزیز
شعر زیباتون رو خوندم
به نظر من بهتره بر وزن و عروض فارسی مسلط بشید و شعر موزون بگید
موفق باشید
کاش بفرمایید کحاش مشکل وزنی داره
ممنون از شما
سلام عزیزگرامی
اینجا همه ی پیچیدنی ها جالب بودند
درذهن من مرداب می پیچد
بسیار زیبا
سلام
ممنون از لطف شما
خوب بود با پیچیدگی زیاد!
شاد باشید
درود.شاملو برای همفکران من مفهومی پیوسته و متحد از یک انسان اثیری است. شاعری که در وهله ی اول یک انسان بود با تمام انسانیت ممکن. شاعری که به انسانیت بیش از وطن عشق می ورزید و در قیاس انیرانی و ایرانی کفه ی قضاوت به سمت فقط انسانیت می چربید.
او زمان در گذری بود که برای اصلاح آمده بود. اصلاح انسان _اصلاح شعر _ اصلاح چشم ها_ اصلاح چراغ های رابطه...
او که آمده بود تا عینک های قدیمی شوم قضاوت را بشکند..وآخر بامداد بود... شرف کیهان بود... آخر تنها شاعر عصر ما بود که از هر کس به ما شبیه تر بود.
از شاعریش بگوییم یا از ترجمه های فراوان و درخورش یا از کاوشگریش و فرهنگ سترگ کوچه یا از خوشه ی پربرکتش یا از از هوای تازه اش که پرامکانات ترین کتاب عصر ماست...
از شاملو سخن گفتن کار سختی ست... از او که یک عمر در راه انسانیت پایمردی کرد ه سخن گفتن بس دشوار است...
شاملو نماینده ی خروشان ملت ایران و نبض همیشه تپنده ی جامعه ی ایران تا ابد زنده است و خوان گسترده اش هماره مهمان پذیر...
به قول آیدین آغداشلو:
"امروز که مرده که را داریم؟"
.................................................
قسمتی از مقاله از بامداد تا بامداد مخلص
درود بر تو دوست عزیر
کارتونو برام خونده بودین
خواندنی باشید
سلام
ممنون که سر زدی
از آشنایی با وبلاگت خوشحال شدم
بی من سفر را آرزو کردی
...
در ذهن من مرداب میپیچد
دست مریزاد جناب سلیمی.. قوی بود و عمیق.
سلام دوست عزیز امیدوارم که خوب باشید
بسیار بسیار زیبا و با احساس بود چندین بار خوندم خیلی دلنشین بود
همیشه درد از دیگران است
گاهی از بودنشان
گاهی از نبودنشان
سلام دوست عزیزم
آپم و منتظر حضورت
درود مهربان !
استعداد خوبی در سرودن دارید اما در وزن عروضی مشکل دارید که با از بر کردن شعر کلاسیک می توانید از این سد بگذرید..
سپاس از آمدن و فراخانتان،
اندیشه تان نیک...
سلام جناب سلیمی عزیز
اون وب قابل دوستان خوبو نداره
از آشنایی باهات خوشحالم
سلام علیکم
شما را با دقت و لذت خواندم
از طرح لذت بیشتری بردم
با تشکر
سلام
شعرتون رو خوندم
کار زیبایی بود و لذت بردم
فضایی رو که مرداب ایجاد شده بود دوست داشتم
موفق باشید
با تشکر
لذت بردم.
سلام
عالی بود
خیلی لذت بردم
باتشکر.
راستی خوشحال میشم جزو لینک دوستانتون باشم